کد خبر: 972

یادداشت:

ما و چهره نازک طبیعت/ به ندای طبیعت گوش کن

حسین فلسفی استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرم آباد در یادداشتی به تبیین چگونگی رفتار ما با طبیعت می پردازد.

به گزارش شبکه علمی ثریا، متن پیش رو یادداشتی است از حسین فلسفی، استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرم آباد که به مناسبت روز طبیعت در ادامه می خوانید؛

چند ماهیگیر به برکه‌ای می‌رسند پر از ماهی‌های ریزودرشت و تا آزشان می‌کشد ماهی می‌گیرند و پس‌ازآن در کنار برکه دمی می‌آسایند و در این اندیشه فرو می‌روند که سالی دیگر بیایند و بیشتر ماهی بگیرند و ناگاه می‌بینند که بر فراز درختان کنار برکه، چندین و چند مرغ ماهی‌خوار لانه کرده و گاه و بی گاه از ماهی‌های برکه نوش جان می‌کنند. اندیشه‌ای نابخردانه در ذهن ماهیگیران گذر کرد که «برای ماهی بیشتر بیایید مرغان ماهی‌خوار را بکشیم!» و چنین کردند و سال دیگر برای گرفتن ماهی به برکه رفتند و با شگفتی دیدند که ماهی در آن نیست و پس از پرس‌وجو دریافتند که میان ماهی و ماهی‌خوار پیوندی است ناگسستنی؛ پیوندی که طبیعت آن را ساز کرده است تا «گل و خار و گنج و مار و غم و شادی به هم باشند» اما بدبختانه آدمی آن را نمی‌بیند و نمی‌داند و با نابودی طبیعت تیشه برریشه خود می‌زند و بر شاخ ایستاده و بن می‌برد.

طبیعت آن دستگاه بزرگ و ارجمندی است که آفریدگار دانا چنانش آفریده است که پیوسته در کار شکوفایی خود است و دمی از شکافندگی بازنمی‌ماند و آنگاه‌که گمان می‌رود چنین نیست نیز چنان است و اگر بگذاریم خود می‌داند چه باید بکند.

طبیعت دانشی دارد بسیار برتر از دانش آدمی؛ دانش طبیعت دست‌اندرکار و بی دادوبیداد پراکسیس و سودمند و بی گمراهی است و این ماییم که گوش شنوا و چشم بینا و دانش راستین نداریم.

به گفته مولوی:

جمله‌ی ذرات عالم در جهان *با تو می‌گویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیر و باهشیم* با شما نامحرمان ما خامشیم

چون شما سوی جمادی می‌روید* محرم جان جمادان کی شوید

از جمادی در جهان جان روید* غلغل اجزای عالم بشنوید

فاش تسبیح جمادات آیدت *وسوسه تأویل‌ها نربایدت

در برابر، آدمی نیز کسی است که خودشکوفا است و می‌تواند در شکوفایی چیزهای دیگر دستی داشته باشد و اگر به دانش طبیعی خود پایبند باشد، طبیعت را می‌یابد و می‌فهمد ولی چنین نیست.

تا پیش از سده هفدهم میلادی طبیعت و آدمی یار و غم‌خوار هم بوده و در کنار هم‌زیست می‌کرده‌اند و از زندگی خویش شادمان و خرسند بوده‌اند. آدمی پیوندی ناگسستنی با سراسر جهان‌ها داشت؛ آدم چنین شناخته می‌شد: «جسمِ روینده حساسِ اندیشمند» که با جسم بودنش با همه‌ بی‌جانان پیوندی داشت و با رویندگی اش با همه گیاهان و با حساس بودنش با همه‌ جانداران و با اندیشه مندی با همه فرشتگان او نیز هموندی بود که بی دیگران هموندان زنگی نمی‌توانست کردن.

ناگاه در همین روزگار بود که دکارت فرانسوی گفت آدم همان اندیشه است و طبیعت همان کشش در سه راستا و این با آن هیچ پیوندی ندارد و آن دو سراسر در برابر هم‌اند و آدمی برای آسایش روزگار خود باید تا می‌تواند در طبیعت دست ببرد و بهره ببرد و این نگاه به طبیعت چون آذرخش جهان را گرفت و ماندگار شد و طبیعت شد ابزاری در دست آدم.

این نگاه در اندیشه‌ اندیشه‌ورزان، در برنامه سیاست‌مداران، برنامه ریزان و... و تک‌تک مردم فرهیخته و نافرهیخته ریشه دوانیده است و چنین می‌نماید که درمانی و پایانی نیز ندارد و هر کس به طریقی دل طبیعت را می‌شکند و از چنین دل شکستنی سرخوش است؛ دانشگاه‌ها ساخته شد تا در آن فن جنگ با طبیعت آموزش داده شود و افزون بر این جنگ‌ها، آتش‌سوزی‌ها، کاربری‌های گوناگون و... همه و همه گویای آن‌اند که باید طبیعت را دگرگون کنیم و بهره ببریم.

در این کار و زار گاهی از گوشه و کنار جهان سازمانی و نهادی در پشتیبانی از طبیعت ساخته می‌شود و بر طبیعت مویه‌ای می‌خوانند که همه آن‌ها باز برای بهره‌مندی از طبیعت است نه نگهداری از آن.

طبیعت نیز بیکار ننشسته و گاهی نه سر از خرسندی که از سر ناچاری خشم خود را بیرون می‌ریزد و گوش زد می‌کند که ای آدم آزمند سخن مرا گوش کن و برای رسیدن به آرزوی های بی‌پایان دست نایافتنی‌ات و نیز برای گریز از نگرانی‌هایت از آینده مرا تازیانه نزن که شکیبایی نیز مرزی دارد و آستانه‌ای.

طبیعت گوشزد کرده و می‌کند که آزارم دهید نتیجه آزارتان را می‌بیند؛ نتیجه‌هایی مانند فشارخون، تنبلی، قند خون، زندانی در لانه‌هایی بنام خانه، ترس از طبیعت، گذراندن روزگار در ترافیک، آلودگی هوا، افسردگی، الکی‌خوش بودن، بی‌آبی، خشکی، گرما، خوراکی‌های سرطانی، گرفتاری در بیمارستان‌ها و... و اگر همچنان فریاد بلند طبیعت را ناشنیده انگاریم، باید چشم‌به‌راه زمین‌لرزه‌های کوبنده و خشک‌سالی‌هایی باشیم که عشق را نیز فراموش کنیم. خواننده گرامی طبیعت ستیز، یک‌بار و تنها یک‌بار ببین بر طبیعت چه گذشته و چه می‌گذرد و تنها یک‌بار گوش کن که طبیعت چه می‌گوید و نیندیش اگر نبینیم و نشنویم چه خواهد شد.